چرا کودکان از امتحان می ترسند؟
کودکان معمولاً هنگام امتحان و آزمایش به اضطراب و استرس خاص دچار میشوند. همه ما که چند کلاس درس خواندهایم این تجربه را از مقطع اول ابتدایی به شکلی به دست آوردیم: گاه با تجربهای تلخ و گاه با تجربهای شیرین. با فرارسیدن زمان امتحان بسیاری از کودکان دبستانی گویی با غولی هولناک، دست و پنجه نرم خواهند کرد؛ اگر وارد دنیای شیرین آنها شویم همه از امتحان سخن میگویند، بدون آنکه از آن چندان اطلاعی داشته باشند.
امتحان، تصویری خشن و گاه ناخوشایندی است که کودکان را میآزارد. نگاهی به نقش امتحان و ویژگیهای آن این مزیت را دارد که خانوادهها با این بخش از زندگی کودکان خود به شکلی واقعی برخورد کنند.
وقتی که معلم اول ابتدایی ورقههای امتحان را به دانشآموزان میدهد، از آنها میخواهد «بدون آنکه» به دست یکدیگر نگاه کنند، «بدون آنکه» حرف بزنند، «بدون آنکه» سر خود را برگردانند و «بدون آنکه» از کسی چیزی بگیرند و یا چیزی بپرسند باید به سئوالات پاسخ بگویند تا نمره خوبی بگیرند. وقتی که جملات فوق بر فضای شیرین کلاس کودکان جاری میشود، یکباره سایهای از ترس و وهم جای آن شیرینی و خندههای کودکانه را میگیرد، معلم لبخند بر لب ندارد و در حال نظارت برکار بچههاست.
تصویر فوق بارها و بارها در بسیاری از کلاسها نقش بسته و چه بسا کودکان زیادی را دچار تنش روحی ساخته است و نطفه نوعی تیکهای عصبی را در جان آنها منعقد میکند. حال آنکه در هنگام امتحان، اولین چیزی که معلم برای هر مقطعی باید در نظر بگیرد، دادن اعتماد به نفس و امیدواری به بچهها است.
کودکان از وقتی که پا به کلاس درس میگذارند، اگر از همان اول از واقعهای به نام امتحان هراس داشته باشند، تا هنگام وقوع آن نوعی اضطراب و تشویش خواهند داشت و در زمان وقوع امتحان نیز گاهی از پس آن چندان بایسته و امیدوار بیرون نخواهند آمد.
معلم مقطع ابتدایی باید از آغاز ورود دانشآموز به کلاس هیولای امتحان را از بین ببرد و حتی اگر کودکانی از قبل با مقوله امتحان آگاهی دارند، اما از آن میترسند، آنها را متقاعد کند که امتحان و سر جلسه امتحان حاضرشدن چیزی نیست جز همین سرکلاس نشستنهای همیشگی و پاسخ دادن به درسهای هرروزه.
بسیاری از کارشناسان امور تربیتی معتقدند که کودکان بیشترین تأثیر و آموزش را در سالهای اول تحصیلی کسب میکنند و هرچه را که در این مقطع آموختند در واقع به عنوان سنگ بنای مقاطع دیگر استفاده میکنند، حال اگر سنگ بنایی چنین مهم و حیاتی، پوک، تهی و خالی از محتوا باشد و در ساختار آن وسواس و دقتی انجام نشود تردیدی نیست دیواری که بر روی آن فراز میآید هر آن احتمال ریزش و فروریختن آن میرود.
اما واقعیت این است که هنوز بسیاری از معلمان اصلاً از وضعیت روحی کودکان آگاهی ندارند. کودکان حساسترین و لطیفترین روح بشری را دارا هستند و کمترین بیاعتنایی، سختگیری، آموزش غلط و ترس، آنها را از لحاظ روحی و حتی از لحاظ فیزیکی آسیب میرساند.
روح حساس کودک چون به اصطلاح از سنسورها و یا عصبهای نازکتر و ضعیفتری برخوردار است، واکنش نشان میدهد و زودتر تخریب میشود، به این معنی که روح کودکان چون نرمافزارهایی هستند که باید به گونهای آرام و با طمأنینه و لطایفالحیل با آن برخورد کرد.
معلمان مقطع ابتدایی باید ذهن ، روح و جسم کودکان را در مقابل مشکلات آبدیده و محکم کنند و بی جهت آنها را دچار واکنشهای عصبی نسازند.
یکی از این موارد توجه دادن کودکان به مقوله امتحان است. متاسفانه بسیاری از معلمان در این مقطع از امتحان به عنوان حربه و اهرم فشار استفاده میکنند، نه به عنوان بهرهبرداری درست از داشتهها و یادگرفتهها در طول ماه وسال.
اساساً نگاه اهرموار به امتحان باعث میشود که دانشآموزان نیز از آن به عنوان محل تلاقی معلم و شاگرد تصور کنند و حتی با امتحان ندادن به زعم خود، معلم را در مواردی متنبه سازند و گاهی این معادله برعکس عمل میکند و معلمان از امتحان به عنوان روز تسویهحساب بهره میگیرند، این شیوه خصوصاً در سالهای آغازین تحصیل چون زهری است که بر اراده و افکار دانشآموز ریخته میشود و گاه در اندک زمانی عمل میکند و گاه به طور فرسایشی در دراز مدت دانشآموز را از پای در میآورد.
بارها شاهد بودیم که بسیاری از دانشآموزان صرفاً به دلیل سختگیری برخی معلمان در سر جلسه و استفاده اهرمی از امتحان، ترک تحصیل کرده که هم برای خود و هم برای خانواده مشکلات عدیدهای را فراهم آوردند.
با توجه به آمار دانشآموزان ترک تحصیلکرده میتوان ادعای فوق را بدون هیچ تردیدی باور کرد، گرچه مسئولان آموزشی مدعیاند هر سال بر تعداد دانشآموزانی که ترک تحصیل میکنند کم میشود، اما اگر این ادعا مقرون به واقعیت باشد در عین حال هر تعداد دانشآموزی که از تحصیل دست بکشد، باری بر مشکلات جامعه و خانوادهها افزوده میشود.
در هر حال فاکتور سختگیری امتحان و هیولا ساختن آن یکی از عوامل مهم ترک تحصیل دانشآموزان بوده است که این امر در مقاطع تحصیلی، خصوصاً در دوران ابتدایی و راهنمایی بیشتر مشهود است.
اگر معلمان دروسی را که خواندهاند مرتبط با آموزش صحیح و اصولی بوده باشد و از لحاظ روانی و ذهنی نیز با تدریس آشنا باشند، یقیناً هر چیز را به جای خود به کار خواهند برد و امتحان را نه چندان مهم تلقی میکنند که دانشآموزان را بترسانند، نه آنقدر سهل میگیرند که دانشآموز نسبت به آن بیتفاوت باشد.
متأسفانه نظام آموزشی ما چنان نمرهمحور است که گویی هیچ آموخته و داشته دانشآموزان غیر از متون درسی کتاب بیفایده است. در حالی که اگر در نظام آموزشی با مقوله امتحان معقولانه و درست برخورد کنند و معلمان را ملزم به آموختن صرف متون دروس به دانش آموزان نسازند و از معلمان هم نخواهند که دانشآموز باید «واو» به «واو» کتاب را در ورقه امتحان بنویسد، شاید خودبهخود هیولای امتحان ابهت و قدرت خود را از دست بدهد.
بسیاری از دانشآموزان گاه در نوشتن لغت به لغت کتاب دچار مشکل میشوند ولی میتوانند پاسخ پرسشها را در حدی که فهم کردند روی ورقه امتحان بنویسند، اما چون نظام آموزشی پاسخ لغت به لغت را میخواهد در نتیجه به جوابهای داده شده نمرهای تعلق نمیگیرد و خودبهخود موجبات ترس و ناامیدی دانشآموزان از امتحان را پدید میآورد. این در حالی است که در برخی از کشورها، امتحان به شکلی که در کشور ما انجام میشود منسوخ شده و یا در بعضی مقاطع اصلاَ از دانشآموز امتحان نمیگیرند.
بسیاری از دانشآموزان هنگام امتحان به دلایلی دچار دلهره و ترس میشوند، گاهی ترس، منشأ خانوادگی دارد و به سختگیریهای بیمورد پدران و مادران مرتبط است و گاه این ترس از مدرسه سرچشمه میگیرد.
برخی از والدین همیشه دوست دارند که فرزندان آنها نمرات خوبی در حد 20 بگیرند و اگر فرزندشان نمره دلخواه آنان را نگیرد او را مورد شماتت و سرزنش قرار میدهند و زمینه ترس و وحشت از امتحان را فراهم میکنند. ترس کودکان از گرفتن نمره کم گاهی نه تنها باعث پیشرفت و موفقیت آنها نمیشود بلکه نقش بسزایی در یأس و ترس آنها و افت تحصیلی دارد.
نقشی که نمره در زندگی آموزشی کودکان بازی میکند بسیار مهم و جدی است. بسیاری از معلمان برای نمرههای بالا خیلی اهمیت قائل میشوند و همین امر باعث میشود که ورقههای امتحانی را با وسواس خاصی تصحیح کرده و به دنبال نمرههای بالا باشند و در آن صورت شاگردانی را که نمره بالا آوردند مورد ستایش قرار میدهند و کسانی که نمره پایین آوردند سرزنش میشوند. اما اگر دانش آموزی در مدرسه معلومات عمومی خوب و سطح آگاهیهای او بالا باشد چندان مورد توجه معلم یا معلمان قرار نمیگیرد و این احتمال هم وجود دارد که آن دانش آموز به دلایلی نمرات مطلوب نگیرد و همین امر سبب میشود که چندان مورد توجه نباشد.
موارد فوق همیشه و هر روزه در بسیاری از مدارس اتفاق میافتد، ولی کسی به آنها توجه نمیکند. انگار که معلمان وظیفهای جز درس دادن و درس خواستن از دانشآموزان را ندارند.
معلمان باید بدانند که نمرههای امتحانی هر دانشآموز در حقیقت شاخص عملکرد و نوع تدریس آنها در کلاس است. شکی نیست هر چه که دانشآموزان از نمرههای بالاتری برخوردار باشند، در وهله اول نتیجه تلاش معلم مشخص میشود و بعد نتیجه یادگیری دانشآموز. اما در عین حال باید توجه داشت که نتایج شکلی و صوری را نباید فدای کیفیت آموزشی کنند.
تردیدی نیست که نظام آموزشی هم در پایان سال براساس دادههای آماری که نشاندهنده قبولی بیشتر دانشآموزان و نمرات بالا باشد، مدارس موفق را اعلام میکند، اما این کار در حقیقت سم مهلکی است که نظام آموزشی را در درازمدت دچار چالش و مشکلات خاصی میکند؛ همانگونه که در حال حاضر بسیاری از فارغالتحصیلان آموزشگاهها از کمترین آگاهی و اطلاعات عمومی برخوردار هستند و گاه برای نوشتن حتی چند سطر چه از لحاظ املایی و چه انشایی دچار مشکل میشوند و این آفت در حقیقت از کلاسهای مدارس در جان بچهها رسوخ میکند که نمرهمحوری، نه نخبهمحوری، را سر لوحه کارهای خود قرار دادند.
اگر معلمان امتحان ثلث را خیلی جدی بگیرند ولی به دانشآموزان آگاهیهای لازم را ندهند، در واقع ضعف و سستی نظام آموزشی را اشاعه میدهند. به همان صورت که امتحان مهم است حفظ روحیات و احساسات کودکان نیز اهمیت دارد. معلم باید مانند روانشناس در برخورد با دانشآموز به مسایل پیرامونی توجه کند و مشکلات و نگرانیهای روحی و روانی او را درک کند.
بسیاری از تحقیقات انجام شده نشان میدهد که در زندگی تحصیلی دانشآموزان مهمترین روزهای زندگی آنان روز امتحان است. گاهی بسیاری از دانشآموزان تمامی دورههای امتحانی را به خاطر دارند و معمولاً هم از سختیها و اضطراب و استرس آن سخن میگویند. این مقوله نشان میدهد که معلم باید به یاد داشته باشد که مهمترین روزهای زندگی پدران و مادران آینده را با سختگیریهای بیمورد مواجه نسازد.
معلم در واقع مانند مربی فوتبالی است که نتیجهای که تیم او میگیرد نشانه اقتدار و علم آن مربی است و همین مولفه سبب میشود که هم دانش آموز و هم معلم نوعی ارتباط دوسویه با هم داشته باشند. واقعیت این است وقتی که زمان امتحان فرا میرسد در حقیقت زمان امتحان معلم نیز هست، نه اینکه فقط زمان امتحان دانشآموز باشد. این دو به نوعی میتوان گفت که نتیجه یک سال کوشش مشترک را به چشم میبینند.
برای آنکه دانش آموزان خصوصاً در مقاطع ابتدایی با نوع امتحان آشنا شوند درسهایی را که معمولاً مهم و جدی هستند باید هر روزه در کلاس درس مرور کنند و ذهن آنها برای پاسخگویی آماده شود و هم آنکه هیچ وحشتی از امتحان نداشته باشند.
امتحان دادن و نمره خوب گرفتن اگر چه شیوهای مناسب و پسندیده است، اما باید دانست که فتح هفتخوان رستم نیست؛ ولی متأسفانه در کشور ما به گونهای عمل میشود که از هفتخوان رستم هم مهمتر و هم سختتر است. بسیاری از والدین نیز امتحان ثلث را چنان مهم و جدی میگیرند و اصرار دارند که بچههایشان حتماً باید نمرات خوبی بگیرند تا آنها را خوشحال سازند. و یا اینکه در نشستهای فامیلی نمرات بچههای خود را به رخ دیگران بکشند، آنها در واقع برای ارضای روحیات خود به هر قیمتی بچهها را قربانی میکنند در حالی که برای پدر و مادر واقعبین نمره ایدهآل نمرهای است که فرزندانشان به شکل مطلوب از کتاب آموختند و طوطیوار به حفظ درسی مبادرت نورزیدند، بلکه آنان مفاهیم دروس را درک کردند و حتی توان بازپس دادن آن را در دیگر مجامع دارند.
اگر والدین از نقش خود آگاه باشند و فرزندان خود را با توان علمی بالا به مدرسه بفرستند، یقیناً نه بچههای خود را از امتحان میترسانند و نه از آنها انتظار بیجایی دارند.
معلمان و والدین در قبال دانشآموزان یک وظیفه مشترک دارند و آن دادن امیدواری بهدانشآموزان و اعتماد بهنفس بخشیدن به آنان است. برخورد دوگانه و یا سخت والدین و معلمان در گمراهی دانشآموزان نقش مهمی دارد. تنها راه، تشریک مساعی و همکاری و همفکری مشترک با دانش آموزان است.
معلمان و والدین قبل از امتحان اگر راهکارهای ذیل را عملی کنند، تردیدی نیست که در پیشرفت درسی و روحی دانشآموزان موثر واقع میشود:
• معلمان از آغاز سال تحصیلی در فراگیری دروس به دانشآموزان کمک و با تلاش و جدیت آنها را در یادگیری درسهای مشکل و دیرفهم ترغیب کنند.
• معلم به هیچ وجه دانش آموز را از امتحان نترساند و از لحاظ روحی وی را برای امتحان آماده کند.
• والدین در منزل، فرزند خود را مورد آزمون قرار دهند و دروس لازمه را از آنها بپرسند، تا او را برای امتحان آماده کنند.
• قبل از آنکه دانشآموزان، خصوصاً در مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، با امتحان ثلث مواجه شوند، والدین آنها ورقههای امتحانی مشابه را به دانشآموزان داده و از آنها در منزل آزمون بگیرند.
• والدین نباید همه مسئولیت آموزشی را به دوش مدرسه و معلمان بگذارند، بلکه خود باید در مقاطعی وارد عمل شده و به نوعی به کمک معلمان بیایند و باری از دوش معلم بردارند.
• معلمان باید در دفعات زیاد بعد از هر درس از دانشآموز امتحان بگیرند و ترس و وحشت بیمورد آنها را از بین ببرند، معلم باید توجه داشته باشد ترس عامل اصلی افت تحصیلی دانشآموزان است و آنها را نباید از امتحان ترساند.
• اگر قبل از شروع امتحان معلم یا مدیر مدرسه با بچهها صحبت کنند و به آنان دلگرمی بدهند چه بسا دانشآموز با خاطر آسودهتری امتحان بدهند.
• هر مدرسهای اگر در ایام امتحان از کسانی که به مسائل روانشناسی کودک آگاهی دارند، کمک بگیرد، یقیناً در کارها و رفتار کودکان موثر واقع میشود.
• دانش آموزان قبل از امتحان باید به مقدار کافی غذا بخورند تا قند خون آنها پایین نیاید و موجب سستی و کسالت آنها نشود. گاهی گرسنگی و تشنگی سبب میشود که دانشآموز نتواند چنان که شایسته است در سر جلسه آماده باشد.
• هنگام امتحان مسئولان آموزشگاه لازم است فلاکسهای آب را در دسترس دانشآموزان قرار داده و یا به هر کدام لیوان یک بار مصرف داده تا دانش آموز هنگام خوردن آب دچار مشکل نشود. آب از لحاظ روانی سبب آرامش کودکان میشود و آنها را در صورت اضطراب و استرس آرام میسازد.
• باور به دانش آموز و داشتههای آن سبب میشود که دانشآموز هم خود را باور کند.
مطالب مرتبط
دسته بندی ها
محتوایی یافت نشد