کنترل احساسات از دیدگاه علم، به زبان آدمیزاد
اگر تا حالا وسط بحث با یکی داد زدی و بعدش با خودت گفتی «ای کاش کنترل میکردم!» تبریک! تو انسانی، نه ربات.
کنترل احساسات یعنی توانایی فهمیدن، مدیریت کردن و ابراز درست هیجانها، بدون اینکه احساسات افسار مغزت را بگیرند.
اما بیایید این مفهوم را نه از نگاه کتاب های خشک علمی، بلکه به زبان خودمان مرور کنیم.
- مطالب مرتبط: تالار گفت و گوی همدردی محلی برای تعاملات رشد دهنده
کنترل احساسات یعنی چه واقعاً؟
در روانشناسی، کنترل احساسات یعنی توانایی متوقف کردن یا تغییر واکنشهای هیجانی در موقعیتهای مختلف.
یعنی وقتی چیزی یا کسی تو را عصبانی میکند، بتوانی بین «تحریک» و «واکنش» کمی فاصله ذهنی بیندازی.
در این فاصله است که بلوغ هیجانی اتفاق میافتد؛ همان لحظهای که تصمیم میگیری به جای فریاد زدن، فقط نفس بکشی و لبخند بزنی… یا نهایتاً پیامش را سین کنی و جواب عجولانه ندهی! 
چرا کنترل احساسات اینقدر سخت است؟
چون مغز ما دو بخش دارد:
- بخش منطقی (قشر پیشپیشانی) که اهل فکر و برنامهریزی است.
- بخش هیجانی (آمیگدالا) که عاشق واکنشهای فوری است.
وقتی چیزی تو را تحریک میکند، آمیگدالا میگوید: «بزن توی دهنش!»
اما قشر منطقی میگوید: «صبر کن، بعداً پشیمون میشی!»
در بیشتر مواقع، اگر خسته یا گرسنه باشی، آمیگدالا برنده میشود. به همین دلیل کنترل احساسات مثل رفتن به باشگاه است: نیاز به تمرین مداوم دارد.
مرحله اول: بفهم کِی از دست خودت درمیری
قبل از اینکه بخواهی احساساتت را کنترل کنی، باید موقعیتهای حساس خودت را بشناسی.
یعنی بدان چه چیزهایی معمولاً دکمهی قرمزت را فشار میدهند.
برای بعضیها ترافیک، برای بعضیها بیاحترامی، و برای بعضیها صدای جویدن چیپس!
بنویس:
- در چه موقعیتهایی زود از کوره درمیروی؟
- چه احساسی پشت آن هست؟ (خشم؟ ناامیدی؟ ترس؟)
خودآگاهی همیشه اولین قدم کنترل احساسات است.
مرحله دوم: احساساتت را نامگذاری کن
دانشمندان میگویند وقتی بتوانی احساساتت را دقیقتر نامگذاری کنی، راحتتر آنها را کنترل میکنی.
یعنی به جای گفتن «حالم بده»، بگو «احساس خشمِ همراه با ناامیدی دارم».
با همین جمله ساده، مغز از حالت جنگی به حالت تحلیلی میرود.
پس سعی کن واژگان احساسیات را غنی کنی. احساسات فقط دو مدل نیستند (خوب یا بد)؛ طیف وسیعی از خشم، ترس، هیجان، بیحوصلگی، دلسردی، اشتیاق و رضایت را شامل میشوند.
مرحله سوم: با افکارت معامله کن، نه جنگ
گاهی احساسات از افکار خودکار ما سرچشمه میگیرند. مثلاً:
«همه از من سوءاستفاده میکنن»،
«اگه جوابش رو ندم، ضعیف به نظر میرسم»،
یا «من همیشه خراب میکنم.»
این افکار، احساسات شدیدی میسازند.
درمان شناختیـرفتاری (CBT) میگوید باید یاد بگیری با این افکار گفتوگو کنی، نه بجنگی.
مثلاً بپرس:
- «شواهد این فکر چیه؟»
- «آیا همیشه اینطور بوده؟»
- «راه دیگری برای دیدن این موقعیت وجود داره؟»
گاهی فقط همین گفتوگوی درونی میتواند طوفان احساسات را آرام کند.
مرحله چهارم: ابزارهای کنترل احساسات را فعال کن
چند ابزار ساده اما مؤثر برای تقویت کنترل احساسات:
- نفس عمیق کشیدن – اکسیژن زیاد یعنی فرمان به مغز برای آرامش.
- ورزش منظم – حتی پیادهروی ده دقیقهای، هیجانات را تنظیم میکند.
- خواب کافی – کمخوابی یعنی دشمن شماره یک خودکنترلی.
- نوشتن احساسات – وقتی بنویسی، ذهن از حالت «واکنش» به حالت «تحلیل» میرود.
- تکنیک توقف – وقتی حس کردی در حال انفجاری، فقط بگو: «الان وقتش نیست!»
- خنده و طنز – شوخی کردن با موقعیتها، یکی از سالمترین راههای تخلیه هیجان است.
اگر هیچکدام جواب نداد، از موقعیت فاصله بگیر. گاهی بهترین کنترل، ترک صحنه است.
مرحله پنجم: با احساساتت دشمنی نکن
کنترل احساسات به معنی خفه کردن یا سرکوب کردن آنها نیست.
وقتی احساسات را سرکوب میکنی، مثل این است که بخواهی توپ بادی را زیر آب نگه داری؛ بالاخره بیرون میزند. آن هم جایی که انتظارش را نداری!
پس به احساساتت گوش بده، بدون اینکه اجازه دهی فرمانت را بهدست بگیرند.
اگر خشمگینی، بنویس. اگر غمگینی، گریه کن. تخلیه هیجانی به معنای یک مرتبه خالی کردن هیجانات سر همسر و فرزندان و دوستانت نیست، به معنای پیدا کردن یک راه سالم برای بروز احساسات است.
مرحله ششم: افکار سالم را جایگزین کن
بهجای جملههای منفی، افکار منطقیتر و دلسوزانهتر را تمرین کن:
- «من میتونم کنترل خودم رو بهدست بیارم.»
- «کسی کامل نیست، من هم حق اشتباه دارم.»
- «برای تغییر زمان میخوام، نه معجزه.»
- «احساساتم واقعیان، ولی لازم نیست بهشون عمل کنم.»
این جملات شاید ساده بهنظر برسند، اما در روانشناسی به آنها میگویند بازسازی شناختی؛ روشی برای بازنویسی طرز فکر مغز.
مرحله هفتم: تمرین، تمرین، تمرین
کنترل احساسات یک مهارت است، نه استعداد ذاتی.
مثل عضلهای است که هر بار تمرینش بدهی، قویتر میشود.
از موقعیتهای روزمره شروع کن:
- وقتی در صف طولانی هستی
- وقتی پیامت سین میشود ولی جواب نمیآید
- وقتی کودکت نمیخواهد بخوابد
در هر موقعیت، فقط یکی از تمرینها را اجرا کن. همین کوچکترین تغییرها در بلندمدت رشد و تغییر را به همراه خواهد داشت.
مرحله هشتم: اگر شکست خوردی، دوباره شروع کن
هیچکس همیشه خونسرد نیست. حتی روانشناسها هم گاهی کنترلشان را از دست میدهند (و بعدش با خودشان تحلیلش میکنند!).
پس اگر در مسیر کنترل احساسات شکست خوردی، خودت را سرزنش نکن.
برگرد به مرحله اول، دوباره بررسی کن چه چیزی باعث واکنش شدیدت شد و از تجربهات درس بگیر.
جمعبندی کنترل احساسات
کنترل احساسات یعنی یاد بگیری بین «احساس» و «رفتار» فاصله بگذاری.
نه اینکه احساس نکنی، بلکه یاد بگیری احساساتت را مدیریت کنی.
آدمهایی که احساساتشان را بلدند کنترل کنند، فقط خونسردتر نیستند، احتمالا شادتر، موفقتر و سالمتر هم هستند.
و در نهایت یادت باشد:
کنترل احساسات مثل رانندگی در جاده زندگی است؛
گاهی تند میروی، گاهی باید ترمز کنی، اما مهم این است که فرمان دست خودت باشد، نه احساساتت. 
 
					
													 
					
													 
					
													 
					 
					 
					 
					 
					