گفتار و رفتار نامزدم یکی نیست، از او جدا شوم؟
پرسش مراجع
سلام، با دختری ازدواج کردم. ایشان توصیفات زیبا و خوبی از خود داشت و مورد پسند من بود اما بعد از ازدواج دیدم که با حرفهایش فرق میکند. اکنون نیز بزرگترین مشکل من با همسرم اینست که با تمام مسایلی که با وی مطرح شود بصورا کلامی موافقت میکند! ولی در مرحله عمل اثری از حرفهایش در میان نیست. ایشان دارای هیچ حسنی از نظر من مثل تدین، حجاب، حیا، منطق، تفکر، هنر زندگی، شوهرداری، درک مشکلات و صبر بر مشکلات، قناعت و صرفه جویی یا ایده پس انداز کردن و پیش برد زندگی، پذیرفتن حرف و پیشنهاد و… را ندارد و فقط و فقط همه را مجذوب زبان و حسن برخورد خود کرده است خلاصه ایشان را اصلا برای یک عمر زندگی و تربیت فرزند، مناسب نمیبینم. چون اصلا از عقل و منطق کافی برخوردار نیست. وی در زندگی به هیچ چیز جز حرف زدن و به قول معروف، گل گفتن و گل شنیدن علاقه ندارد. من تا به حال نتوانسته ام هیچ زشته یا زمینه فعالیتی که مورد علاقه وی باشد پیدا کنم. با این اوصاف آیا به نظر شما باتوجه به برگذار نشدن عروسی و دختر بودن وی بهتر نیست که جلوی یک عمر تحمل کردن و نه زندگی کردن را بگیرم؟در کل، دنیای واقعی ایشان بر خلاف دنیای کلامی وذهنیِ وی اصلا قابل درک نیست. لازم به ذکر است که من فقط از دلِ نازک این دختر می ترسم که در این چند سال هر موقع از من ناراحت بوده و یا نفرین کرده به سخت ترین وجه بد دیده ام. آیا من باید فدای دوست داشتن و دل او شوم؟ و از همان اول بارها و بارها تصمیم به جدا شدن گرفتم ولی هر بار به همین دلیل منصرف شدم!
پاسخ مشاوره خانواده
دوست عزیز؛ ضمن تشکر از ارسال مطالب خود به صورت کامل و مبسوط چند نکته در مورد مشکلی که عنوان نموده بودید ، در ذیل اشاره می کنم:
یکم: شما هنگام ازدواج با یک شخصیت ازدواج نمی کنید، در واقع با سه نوع شخصیت ازدواج می کنید:
- شخصیت و خصوصیاتی از فرد که در واقع وجود دارد
- شخصیت و خصوصیاتی که شما گمان می کنید، در فرد وجود دارد.
- شخصیت و خصوصیاتی که فرد به لحاظ ازدواج با شما در او پیدا می شود، یا رشد می کند و یا از بین می رود.
لذا شما به خاطر اینکه فقط بنددوم را در نظر گرفتید؛ ( گمانی که از شخصیت فرد داشتید) با او ازدواج کرده اید.
اکنون که برای سایت همدردی، سئوال خود را در میان گذاشته اید در واقع به بند اول اشاره می کنید( شخصیت واقعی فرد).ولی فراموش نفرمائید که اکنون نیز نسبت به بند سوم کم توجه هستید( شخصیتی که در ارتباط با شما می تواند پیدا کند). لذا از آنجا که جدایی و طلاق به عنوان راه آخر همیشه وجود دارد، بهتر است با توجه به بند سوم کوشش هایی در جهت تغییر وی و خودتان انجام دهید.
دوم: به نظر می رسد شما فرد بسیار منطقی باشید، این فی نفسه بد نیست اما در زندگی گاهی یک بعدی بودن و رشد افکار به طوری که احساس ضعیف شود مشکل ایجاد می کند. همین طور به نظر می رسد که همسرتان بسیار احساس محور است و این دقیقا در تضاد با خلق و خوی شماست. شما نیاز به اجرای مهارتهای ارتباطی از جمله هم حسی، مهارتهای گوش دادن و همدلی از یک طرف و پرهیز از نصیحت و راهنمائی، انتقاد، سرزنش، طعنه، دستور، تهدید،از طرف دیگر دارید.
اگر چنانچه اشاره کردید ، همسرتون این همه دوستتون دارد، پس بدانید از سرمایه عظیمی جهت تغییر زندگی خود برخوردارید.
سوم: همه این مسائل که گفتم معطوف به نقش شما در زندگی بود، و این به معنای بی نقص بودن افکار، احساس و رفتار همسرتون نیست، او نیز دارای باورهای غیر منطقی، هوش هیجانی پائین و بی مسئولیتی می باشد.
چهارم: در خانواده کمتر به موردی بر می خوریم که فقط و فقط یکی از طرفین با مشکل روبرو باشد و دیگری صد درصد درست عمل کند( البته میزان و درصد سهم طرفین در مشکلات ، تفاوت دارد). با پذیرفتن این پیش فرض، هم شما از شدت احساسات منفی و نامطلوبتان کاسته می شود، و همه به لحاظ قبول این موضوع ، صحبت های شما بیشتر در همسرتون تاثیر می گذارد، چون از ردیف یک متهم و یک عنصر نامطلوب و یک بیمار، به شان واقعی خود به عنوان یک همسر و همسفر و همطراز ، تغییر جایگاه می دهد، و اگر همسرتون بخواهد تغییر یابد در این موقعیت واقعی خود می تواند تاثیر پذیر باشد نه در موقعیت متهم .
پنجم: پیشنهاد می گردد شما قبل از اقدام به طلاق، با همسرتون توافق کنید که هر دو سعی کنید با مراجعه به یک متخصص مشاور خانواده، سهم خود را در تغییر پذیرا باشید. و به جلسات مشاوره و تعهداتی که در قبال هم و مشاور در انجام تکالیف دارید، متعهد شوید.
اگر شما سر نیزه انتقاد را، از روی شقیقه همسرتون بردارید، او در پیگیری اصلاح زندگیتون، بیشتر همراهی خواهد کرد. شما به او بگوئید که خودتان نیز شخصا تقصیراتی داشته اید که خواهان تغییر هستید، و این مسئله ، او را احتمالا برمی انگیزد که بیشتر روی صحبت های شما تعمق کند و اقدام به دفاع های بی مورد از خودش نکند.