چگونه هر روز مغزمان را کندتر میکنیم و هوشمان را کمتر؟
نکات کلیدی
- طرز فکر ثابت، رشد مغز را محدود میکند؛ یک رویکرد رشدگرا داشته باشید.
- کمبود خواب بهطور قابلتوجهی زمان واکنش و تصمیمگیری را مختل میکند.
- حتی مصرف متوسط الکل نیز میتواند آسیبهای دائمی به ساختار مغز وارد کند.
- محیطهای اجتماعی و ذهنی، پایههای شناختی ما را شکل میدهند.
همه ما گاهی اوقات بدترین دشمن خودمون میشیم و این موضوع در مورد «هوش واقعی» ما هم صدق میکنه. هوش واقعی یعنی اینکه چقدر از تواناییهای مغزمون عملاً استفاده میکنیم، نه اینکه فقط یک عدد توی تست هوش باشیم. این نوع هوش ترکیبی از ایناست:
- تواناییهای ذهنی: مثل حل مسئله و فکر کردن.
- عملکرد اجرایی: یعنی توانایی برنامهریزی و تصمیمگیری.
- هوش سیال: یعنی توانایی فکر کردن به چیزهای جدید و خلاقانه.
- استفاده عملی از هوش: اینکه چطور از هوشمون توی زندگی روزمره استفاده میکنیم.
وقتی به انتخابهای روزانهمون نگاه میکنیم که باعث میشن فکرمون تیزتر یا کندتر بشه، متوجه میشیم که چقدر از این قضیه به خودمون بستگی داره. اینکه خودمون رو تخریب میکنیم چیز جدیدی نیست. برای اینکه بتونیم عادتهای بهتری بسازیم، اول باید بفهمیم چه چیزی مانع پیشرفتمون میشه. به همین خاطر خودآگاهی خیلی مهمه.
در ادامه، پنج تا از رایجترین اشتباهات ذهنی رو بررسی میکنیم که جلوی پیشرفت ما رو میگیرن:
۵ اشتباه ذهنی بزرگ که بسیاری از ما مرتکب میشویم
۱. با مغز مانند یک عضله برای تمرین رفتار نمیکنیم.
بیاثرترین عادت، رفتار با مغز بهعنوان چیزی ثابت و غیرقابل تغییر است. روانشناسان این را نظریه جوهری هوش مینامند که بهسادگی باور به ذاتی و غیرقابل تغییر بودن تواناییهاست. جایگزین مؤثرتر، دیدگاه افزایشی یا رشدگرا است که با هوش بهعنوان چیزی رفتار میکند که میتوان آن را از طریق تلاش و استراتژی ساخت.
یکی از جالبترین نمونههای این موضوع از پژوهشی است که در آن به دانشآموزان دبیرستانی یاد داده شد که هوش میتواند مانند یک عضله رشد کند. در طول سال، نمرات ریاضی این دانشآموزان بهطور پیوسته بهبود یافت، در حالی که نمرات همتایان آنها که طرز فکر جوهری داشتند ثابت ماند. مغزهای یکسان با برنامه درسی یکسان مواجه بودند؛ تنها تفاوت این بود که آن مغزها درباره پتانسیل خودشان چگونه با خودشان صحبت میکردند.
جالب است که متن درونیای که ما اجرا میکنیم، میتواند به معنای واقعی کلمه مسیر عملکرد ما را تغییر دهد. به همین دلیل غمانگیز است که بسیاری از ما هنوز طوری رفتار میکنیم که انگار سقف تواناییهای ذهنی ما ثابت است، در حالی که درِ بهبود به روی ما کاملاً باز است و ما حتی متوجه آن نیستیم.
۲. مغزمان را از خواب مورد نیازش محروم میکنیم.
دههها تحقیق نشان میدهد که خواب بسیار بیشتر از یک استراحت ساده شبانه است. خواب برای ما زمانی است که مغز آنچه را در طول روز آموخته، تمرین و ترمیم میکند و اتصالاتش را بازسازی میکند. اگر از آن صرفنظر کنید، عملکردتان به شکل قابل اندازهگیریای پایین میآید و کارکرد اجرایی و تصمیمگیری شما مختل میشود.
در یک مطالعه، محققان دریافتند که ۲۴ ساعت محرومیت از خواب بهطور قابلتوجهی باعث افزایش تأخیر و زمان واکنش میشود که نشانهای واضح از کُند شدن شناختی است. تحقیقات دیگر نشان میدهد که حتی محدودیت متوسط خواب شبانه، توجه، حافظه کاری، خلقوخو و قضاوت را مختل میکند.
۳. الکل مینوشیم. (خدا رو شکر این یکی در ایران فراگیر نشده!)
الکل شاید آشکارترین شکل خودتخریبی باشد. هر کسی که بیش از یک لیوان نوشیده باشد میداند که تفکر تحت تأثیر آن تغییر میکند، اما آسیب میتواند بسیار عمیقتر از آن چیزی باشد که انتظار داریم.
یافتههای اخیر نشان میدهد که مصرف هشت نوشیدنی الکلی یا بیشتر در هفته با نشانههای واضح آسیب مغزی مرتبط است. در یک مطالعه بزرگ، افرادی که بهشدت الکل مینوشیدند، ۱۳۳ درصد بیشتر احتمال داشت که دچار ضایعات عروقی مغز شوند؛ حتی مصرفکنندگان سابق الکل نیز ۸۹ درصد بیشتر از افراد غیرمصرفکننده، مستعد این ضایعات بودند.
بنابراین، به نظر میرسد که حتی نوشیدن متوسط نیز میتواند آسیب طولانیمدتی به هوش شناختی شما وارد کند. اگر به شفافیت ذهنی و طول عمر اهمیت میدهید، ترک مصرف آن ممکن است یکی از هوشمندانهترین انتخابهایی باشد که انجام میدهید.
۴. به مغزمان ساختار نمیدهیم.
مغز ما با ساختار، هدف و ضربالاجلها رشد میکند. بدون آنها، ما سردرگم میشویم و هر جرقهای از خلاقیت را که امیدوار بودیم روشن کنیم، از بین میبریم.
یک مطالعه در سال ۲۰۲۱ نشان داد دانشجویانی که سطوح بالاتری از اهمالکاری را گزارش کردند، اختلالات قابل اندازهگیریای را در کارکرد اجرایی خود نشان دادند. این یافته به این نکته اشاره دارد که حتی درخشانترین متفکران نیز برای عملکرد در حداکثر ظرفیت، به ساختار منظمی نیاز دارند.
کارهای نیمهتمام را برای فردا رها نکنید و تداوم ایجاد کنید تا مغزتان بهجای خیره شدن به خلاء، از همان ابتدا آماده شروع کار باشد.
۵. مغزمان را در یک جمع بد قرار میدهیم.
در نهایت، گاهی اوقات مغزمان را در بدترین جمع ممکن قرار میدهیم. این معادل ذهنی گذاشتن آبنبات روی میز زمانی است که رژیم دارید: ممکن است برای مدتی مقاومت کنید، اما در نهایت حواستان پرت میشود. همین اتفاق برای ذهن هم میافتد. آن را در معرض ورودیهای بد، شایعات، خشم و حواسپرتیهای سطح پایین قرار دهید، و ناگزیر به سمت پایین سازگار خواهد شد.
محیط بر آنچه مغز ما به آن مشغول میشود، تأثیر زیادی دارد. برای مثال، مطالعات در روانشناسی رشد نشان میدهد که حتی احساسات نیز میتوانند در شبکههای اجتماعی گسترش یابند. در یک تحلیل بلندمدت، خلقوخوی نوجوانان با گذشت زمان شبیهتر به خلقوخوی گروه همسالانشان شد و خلقوخوی منفی بهویژه واگیردار بود. به عبارت دیگر، پایگاه ذهنی شما بهآرامی تغییر میکند تا با «رژیم» عاطفیای که با آن تغذیه میشوید، مطابقت پیدا کند.
عادتهای بد ذهنی چه وجه اشتراکی دارند؟
اگر با دید وسیعتری نگاه کنید، میبینید که تمام این پنج تله یک ریشه مشترک دارند: آنها در نبود خودآگاهی رشد میکنند. بدون توجه به آنچه در ذهنمان میگذرد، محکوم به اجرای این الگوها بهصورت خودکار و بیوقفه هستیم. و در حالی که خودآگاهی بهتنهایی مشکل را حل نمیکند، تنها جایی است که میتوانیم از آن شروع کنیم.
زمانی که عادتهایی را که هوش ما را کُند میکنند شناسایی کردیم، کار اصلی شروع میشود. چه محافظت از خواب باشد، چه دقت در انتخاب جمعی که با آن رفتوآمد میکنیم، چه تعیین ضربالاجلها یا تغییر نحوه صحبت کردن با خودمان درباره هوشمان، هر کدام ابزاری قدرتمند برای هدایت مغز به سمت بهترین عملکردش هستند.