همدلی یا همدردی؟ کدام بهتر است؟

آیا تا به حال کسی به شما گفته که «زیادی همدلی می‌کنی» یا اینکه دیگری «فقط داشت همدردی می‌کرد» وقتی نگرانی‌اش را نسبت به کسی نشان می‌داد؟ همدلی و همدردی اغلب به‌جای هم استفاده می‌شوند، اما در واقع به شیوه‌های متفاوتی از واکنش به احساسات دیگران اشاره دارند. این موضوع صرفاً یک بحث معنایی نیست — درک تفاوت این دو واژه می‌تواند نحوه ارتباط و حمایت ما از یکدیگر را تغییر دهد.

همدلی و همدردی هر دو واکنش‌هایی به احساسات دیگران هستند. با این حال، همدردی یعنی درک احساسات دیگران از زاویه دید خودمان؛ و همدلی یعنی احساس کردن آن‌ها از زاویه دید خودشان.

با ادامه خواندن این مطلب، با تفاوت‌های کلیدی همدلی و همدردی، نمونه‌هایی از هرکدام در زندگی واقعی، و پاسخ به پرسش‌های رایج درباره این دو آشنا خواهید شد.

اگرچه هر دو واژه در موقعیت‌های احساسی استفاده می‌شوند، اما نمی‌توان آن‌ها را به‌جای هم به کار برد چون معانی متفاوتی دارند.

تفاوت اصلی بین همدردی و همدلی در نحوه ابراز و تجربه احساسات ما نسبت به وضعیت دیگران است.

  • همدردی شامل دلسوزی و نگرانی برای کسی است بر اساس شناسایی ناراحتی یا رنج او.
  • همدلی شامل درک احساسات فرد دیگر بر پایه تجربه غیرمستقیم افکار، احساسات و برداشت‌های اوست.

برای یادآوری آسان‌تر واژه همدردی، می‌توانید به کارت‌های تسلیت در فروشگاه‌ها فکر کنید. وقتی کسی درگیر مشکلی است، شما متأثر می‌شوید و با یک کارت تسلیت همدردی خود را ابراز می‌کنید.

به عبارت دیگر، شما خودتان را جای او نمی‌گذارید و شرایطش را تجربه نمی‌کنید. بنابراین، ممکن است با کسی همدردی داشته باشید، اما همدلی نداشته باشید.

وقتی با وضعیت ناخوشایند کسی همدردی می‌کنیم، برای او متأسف می‌شویم. درباره آنچه او تجربه می‌کند فکر و احساس داریم، اما درک عمیقی از احساس او نداریم.

همدلی یعنی زمان، تلاش و فضای ذهنی صرف می‌کنیم تا کاملاً درک کنیم که او چه احساسی دارد.

همدردی یعنی شنیدن خبر ناراحت‌کننده فرد، ابراز احساس و گفتن «متأسفم».

در همدلی، ما به عمق احساسات او وارد می‌شویم و خود را جای او تصور می‌کنیم. مسئله این نیست که ما درباره تجربه او چه حسی داریم، بلکه خود را جای او می‌گذاریم و سعی می‌کنیم آنچه را که او احساس می‌کند، احساس کنیم.

مثلاً وقتی دوستتان به شما می‌گوید که سگش مرده، با گفتن «متأسفم بابت از دست دادنش» همدردی می‌کنید.

اما اگر بخواهید همدلی کنید، خود را جای او می‌گذارید و تصور می‌کنید که حیوان خانگی محبوب‌تان را از دست داده‌اید و اندوه و سوگ ناشی از آن را تجربه می‌کنید.

واژه‌های sympathy و empathy هر دو پسوند «-pathy» دارند که از واژه یونانی «pathos» گرفته شده. این واژه به معنی «احساس، عاطفه یا شور» است.

همدردی معمولاً بر پایه درک سطحی از وضعیت دیگران است و به همین دلیل قضاوت کردن آسان‌تر می‌شود. اما همدلی به فرد کمک می‌کند تا افکار و احساسات دیگران را واقعاً کشف کند، و این باعث کاهش قضاوت می‌شود.

مثلاً اگر خواهرتان بگوید در حال طلاق گرفتن است، واکنش همدلانه این است که بگویید:
«اگه خواستی حرف بزنی من هستم. هر طور شده کنارت می‌مونم.»

در حالی که واکنش همدردانه ممکن است این باشد:
«خیلی بده. برای بچه‌تون خیلی سخت می‌شه. توی یه خانواده از هم‌پاشیده بزرگ می‌شه.»

در همدردی، چون احساسات فرد را تجربه نمی‌کنیم، اغلب احساس می‌کنیم باید مشکلش را حل کنیم چون برایش دلمان می‌سوزد. احساسات خود را سرکوب می‌کنیم و چون دقیقاً نمی‌دانیم او چه می‌کشد، ترجیح می‌دهیم راه‌حل بدهیم تا اینکه تجربه‌اش را تأیید کنیم.

اما در همدلی، ما واقعاً به تجربه او وصل می‌شویم، سؤال می‌پرسیم، شنونده فعالی هستیم، حالات چهره و زبان بدنش را می‌خوانیم، و حساسانه با نیازهایش رفتار می‌کنیم.

هیچ‌کدام از این دو ذاتاً بهتر نیستند؛ بسته به موقعیت و شرایط، هر کدام کارکرد خاص خود را دارند. در واقع ما به هر دو برای سلامت روانی و عاطفی نیاز داریم.

همدلی برای ساخت روابط عمیق و معنادار ضروری است. اگر نتوانید دیدگاه دیگران را درک کنید، حل مسئله و ارتباط مؤثر دشوار می‌شود.

اگر کسی نیاز به درک شدن دارد، از همدلی استفاده کنید.

مثلاً وقتی با شریک زندگی‌تان دعوا دارید، تا زمانی که نتوانید به دیدگاه او همدلی داشته باشید، مشکل به‌درستی حل نمی‌شود. به‌جای اینکه با هم دنبال راه‌حل باشید، هر دو درگیر اثبات حقانیت خود می‌شوید و این شکاف رابطه را بیشتر می‌کند.

با این حال، همدلی بیش‌ازحد ممکن است باعث «خستگی از همدلی» شود. یعنی انرژی‌تان تحلیل می‌رود و ممکن است احساس بی‌حسی، فرسودگی، ناتوانی و کاهش دلسوزی داشته باشید. خطر بروز پریشانی همدلانه نیز افزایش می‌یابد.

در عصر تلفن‌های همراه و شبکه‌های اجتماعی، ما دائماً با اخبار ناراحت‌کننده بمباران می‌شویم. همدردی کمک می‌کند بدون غرق شدن در احساسات، آگاه و درگیر بمانیم.

در موقعیت‌هایی که باید مرزهای عاطفی حفظ شود، از همدردی استفاده کنید.

همدردی با رفتارهای اخلاقی و اجتماعی مثبت مانند همکاری، بخشش، کاهش تبعیض، حمایت، کمک و محافظت از دیگران در ارتباط است.

«شفقت» هم مانند «همدلی» واژه‌ای است که اغلب به‌جای هم استفاده می‌شود. هر دو شامل درک احساسات دیگران، ارتباط عمیق، شنیدن بدون قضاوت، صبوری و احترام هستند، اما تفاوت ظریفی بین آن‌ها وجود دارد.

برخلاف همدلی که صرفاً شامل احساس کردن است، شفقت باعث ایجاد انگیزه برای کمک می‌شود. شما می‌خواهید درد و رنج طرف مقابل را کاهش دهید چون واقعاً با وضعیت او همدلی کرده‌اید.

مثلاً اگر دوستتان در حال درمان سرطان است، شفقت شما را وادار می‌کند که برایش خرید کنید، او را به مطب ببرید، و با توجه و حساسیت با نیازهایش برخورد کنید.

توانایی همدلی و همدردی برای ساخت روابط و سلامت روان ضروری است. در ادامه چند راهکار برای تقویت این مهارت‌ها آورده‌ایم:

  • یاد بگیرید نشانه‌های غیرکلامی را بخوانید.
  • به‌جای دادن نصیحت ناخواسته، خود را جای فرد بگذارید و ببینید چه نیاز دارد.
  • شنونده فعال باشید، سؤال بپرسید، و سعی کنید احساسات او را درک کنید.
  • درباره تأثیر شرایط شخصی خود بر باورها، قضاوت‌ها و دیدگاه‌ها تأمل کنید.
  • احساسات طرف مقابل را تأیید کنید.
  • احساسات خود را بشناسید و نام‌گذاری کنید.

تفاوت واضحی بین همدلی و همدردی وجود دارد. هیچ‌کدام بهتر نیستند، بلکه بسته به شرایط، استفاده مناسب از آن‌ها اهمیت دارد.

اگر در مدیریت احساسات خود و ارتباط با دیگران مشکل دارید، مشاوره روان‌شناختی می‌تواند به شما کمک کند تا احساساتتان را بشناسید، ارتباطتان را تقویت کنید، مهارت‌های گفت‌وگو را افزایش دهید و آگاهی هیجانی خود را ارتقاء دهید.

مشتاقانه منتظر دریافت نظرات شما دوستان عزیز هستیم