افسردگی ناشی از دوری از استادم
پرسش مراجع
سلام.
من دختری هستم 19 ساله که به استادم علاقه مند شدم و ایشان از همه نظر فوق العاده به نظر می رسیدند. وقتی کلاسهایم با ایشان تمام شد، افسردگی به سراغ من آمد. بعدها متوجه شدم علتش دوری از اوست. هر روز که می گذشت، بیشتر مطمئن می شدم که بدون او نمی توانم به زندگی ادامه بدهم. از یک سال پیش تحت نظر روانپزشک هستم و روزی 6 عدد قرص اعصاب می خورم.اما ایشان هم مشکل مرا نمی دانند. هر شب کابوس می بینم و اضطراب و ترس وحشتناکی دارم. مطمئنم که با کس دیگری نمی توانم زندگی کنم. در ضمن این را هم بگویم که فردی مذهبی هستم و بسیار خجالتی. این نکته را هم اضافه کنم که استادم از این موضوع هیچ اطلاعی ندارند. لطفاً مرا راهنمایی کنید. چون انگیزه ام را برای زندگی از دست داده ام
پاسخ مشاوره خانواده
یکم : مراجع محترم، متاسفانه شرح ناکافی و مبهمی از مشکل خود داده اید، اینکه رابطه شما با پدر و مادرتون چگونه است، چند نفر هستید، چه رشته ای درس می خوانید ، چه خواستگارانی دارید، چه مشخصاتی این آقا داشتند، و چرا مسائل خود را با روانپزشک خود در میان نگذاشته اید.
دوم: فراموش نکنید که انسانها نیازهایی دارند که باید از طریق مناسب به آنها پاسخ گویند. به عنوان مثال شما وقتی تشنه هستید، فقط به آب نیاز دارید ، اما در دسترس نبودن آن یا مانع داشتن در برابر آن منجر به خیالبافی و رشد این نیاز می شود. (مثلا روزه بودن افراد در تابستان که تشنگی و خیالات مربوط به آن را افزایش می دهد ،به هنگام افطار انواع شربت و نوشیدنی سر سفره می آورند) با این توضحات مسئله احساسی شما نسبت به ازدواج است نه یک شخص خاص، اما اکنون در وجود او متبلور شده است.
سوم:برای نجات از تبعات این مشکل باید بدانیم که هر چقدر ما حول و حوش یک هیجان و احساس می گردیم و به آن فکر می کنیم در واقع مثل اینست که به یک بذر آب می دهیم و آنقدر رشد می کند که دیگر توان کنترل و از بین بردن آن را نداریم. فلسفه خیالات ما مانند ایجاد بهمن است که ابتدا یک ذره کوچک هست آنقدر حول خودش می چرخانیم و بزرگ می کنیم که بنیان بر افکن می شود. لذا نیاز است که شما اوقات خود را با فکر به این موضوع پر نکنی.
چهارم:برای فراهم شدن شرایط برای بند سوم، شما باید علاقمندیهای خود را گسترش دهید، پارک، سینما، تفریحات، مسافرت ، مهمانی، باشگاه ، درس خواندن ،مطالعه و ….، همچنین تنهایی های خود را با دوستان و خانواده پرکنید.
پنچم: اگر تصور می کنید که احساساتی نیستید و منطقی هستید برای این مسئله یک فرایند منطقی و یک روش عقلانی اتخاذ کنید، مثلا با خانواده خود مطرح کنید، و به آن آقا اطلاع دهید و مسائل را از طریق عرفی و عقلانی پیگیری کنید.
ششم: معمولا مسائل بسیار هیجانی و احساس نیاز به یک متخصص خارج از گود دارد که بتواند شما را حمایت و راهنمایی کند. پیشنهاد می دهم به یک مشاور خانواده مراجعه کنید تا خطاهای شناختی و هیجانی شما را روشن سازد و مراحل حل مسئله را با توجه به اطلاعات دقیق و ریزی که از شما اخذ می کند ، برای شما آشکار سازد.