انتقاد به روانشناسی سنتی(انسان آزاد یا انسان بی اراده)
باید توجه داشت که خطری عظیم در آموزش این تئوری که «انسان چیزی نیست مگر حاصل عوامل زیستی، روانی ، اجتماعی، و یا انسان محصول توارث و محیط است»، نهفته است.
چنین نظریه ای انسان را دستگاهی خودکار و بی اراده معرفی می کند و به ماهیت واقعی او توجهی ندارد. چنین شیوه « اندیشه محدود و تقدیرگرایانه» به وسیله آن گونه رواندرمانی هایی که آزادی بشر را نادیده می گیرند، پرورده و تقویت می شوند.
البته تردیدی نیست که انسان موجودی است فانی، و میدان آزادی او محدود است. آزادی او در انتخاب شرایط و عوامل نیست، بلکه او دارای آن آزادی و اختیار است که در برخورد با شرایط چه واکنش و برخوردی را انتخاب کند.
مثلا اگر موی من رو به سفیدی گذاشته است و من بر خلاف خیلی ها به سلمانی نرفته و آنرا رنگ نکرده ام خود نوعی آزادی انتخاب است. بنابراین در بسیاری از امور سهمی از آزادی و انتخاب برای انسان باقی مانده ! حتی اگر آن ، رنگ کردن موی سفید باشد.( 1 – فرانکل، 1384)
اما به نظرمی رسد آنچه کــه نادرست تر و خطرناکتر است، جانبداری از جبر مطلق است . اشاره به فرضیه ها و مکتبهایی است که آزادی و قدرت انسان را در مواجه با شرایط و رویدادهای زندگی نادیده می گیرند.
انسان موجودی نیست مشروط که رفتارش قابل پیش بینی در قالب شرایط باشد، بلکه او در هر لحظه تصمیم می گیرد که تسلیم شرایط بشود و یا ایستادگی کند به مبنای همین اصول است که هر انسانی آزادی این را دارد که در هر لحظه تغییر کند
بنابراین این توانایی پیش بینی انسان تنها در چهارچوب وسیع بررسی های آماری ، گروه های وسیع امکان پذیر است و بس. و شخصیت فردی اساسا غیر قابل پیش بینی مانده است. مبنای هر پیش بینی بر شرایط زیستی، روانی و اجتماعی ، استوار است ولی یکی از جنبه ها و ویژگیهای وجودی انسان همانا ظرفیت او برای چیره شدن بر این شرایط و فراتر رفتن از آنهاست. بر همین روال انسان نهایتا به «خود فرا روندگی» خویش تحقق می بخشد، زیرا انسان اصولا موجودی از «خودفرارونده»، است.( فرانکل، 1384)
======
منبع:
1 – فرانکل، ویکتور امیل، ترجمه نهضت صالحیان و مهین میلانی( 1384). انسان در جستجوی معنا. تهران: انتشارات درسا
چنین نظریه ای انسان را دستگاهی خودکار و بی اراده معرفی می کند و به ماهیت واقعی او توجهی ندارد. چنین شیوه « اندیشه محدود و تقدیرگرایانه» به وسیله آن گونه رواندرمانی هایی که آزادی بشر را نادیده می گیرند، پرورده و تقویت می شوند.
البته تردیدی نیست که انسان موجودی است فانی، و میدان آزادی او محدود است. آزادی او در انتخاب شرایط و عوامل نیست، بلکه او دارای آن آزادی و اختیار است که در برخورد با شرایط چه واکنش و برخوردی را انتخاب کند.
مثلا اگر موی من رو به سفیدی گذاشته است و من بر خلاف خیلی ها به سلمانی نرفته و آنرا رنگ نکرده ام خود نوعی آزادی انتخاب است. بنابراین در بسیاری از امور سهمی از آزادی و انتخاب برای انسان باقی مانده ! حتی اگر آن ، رنگ کردن موی سفید باشد.( 1 – فرانکل، 1384)
اما به نظرمی رسد آنچه کــه نادرست تر و خطرناکتر است، جانبداری از جبر مطلق است . اشاره به فرضیه ها و مکتبهایی است که آزادی و قدرت انسان را در مواجه با شرایط و رویدادهای زندگی نادیده می گیرند.
انسان موجودی نیست مشروط که رفتارش قابل پیش بینی در قالب شرایط باشد، بلکه او در هر لحظه تصمیم می گیرد که تسلیم شرایط بشود و یا ایستادگی کند به مبنای همین اصول است که هر انسانی آزادی این را دارد که در هر لحظه تغییر کند
بنابراین این توانایی پیش بینی انسان تنها در چهارچوب وسیع بررسی های آماری ، گروه های وسیع امکان پذیر است و بس. و شخصیت فردی اساسا غیر قابل پیش بینی مانده است. مبنای هر پیش بینی بر شرایط زیستی، روانی و اجتماعی ، استوار است ولی یکی از جنبه ها و ویژگیهای وجودی انسان همانا ظرفیت او برای چیره شدن بر این شرایط و فراتر رفتن از آنهاست. بر همین روال انسان نهایتا به «خود فرا روندگی» خویش تحقق می بخشد، زیرا انسان اصولا موجودی از «خودفرارونده»، است.( فرانکل، 1384)
======
منبع:
1 – فرانکل، ویکتور امیل، ترجمه نهضت صالحیان و مهین میلانی( 1384). انسان در جستجوی معنا. تهران: انتشارات درسا